فراموش کردم
رتبه کلی: 950


درباره من
سلام - Hi - اهلا" و سهلا" - مرحبا- اؤلا - گوتن تاق - چاو سالوت
یکی نیست به من بگه مگه جلوی در هتل 5 ستاره است که اینقدر تابلوی سلام رو زدی!!!!!!!
اگه حوصله داری میتونی بشینی و 20 دقیقه تا انتهای مطلب رو بخونی.
پس بسم الله
اؤزل(ترکی)=خاص،زیبا،عالی و ...
باکیش(باخیش - ترکی) = نگاه،نگرش و بینش
من اینجوری معنیش میکنم:نگاه خاص
تو هم هر جور دوست داری معنی کن.... باشه....
سلامی به همه ی عزیزان و دوستان، من یه دهه ی شصتییم و از دیار دلیران و خوبان و مهربانان ایران ،از دیار شهر اولین های ایران ، از دیار پروین و صائب،همام،قطران،ایرج میرزا و شمس تبریزی و شهریار و کلنل محمدتقی خان پسیان و استاد علامه محمد تقی جعفری و سید قاضی طباطبائی و شیخ محمد خیابانی و ثقه الاسلام و ....
یعنی خاورمیانه - ایران - آذربایجان شرقی - تبریز .
راستش 10 روز بعد از تولدم اسممو مامان و بابا، سعید گذاشتن والحمدلله که منم از این اسم راضییم.
علاقه ی خاصی به ادبیات و شعر و داستان و هنر و فلسفه و مطالعه دارم و البته اینو هم بگم که هیچ هیچم....
در ضمن مجردم - چرا اینو گفتم چون دو سه نفر از دوستان تو سایت فکر میکردن من سنم 40 ساله و بعدش هم متاهل هستم و چند تا هم بچه قد و نیم قد هم دارم - اینجوری فکر میکردند!؟!!؟!!!؟!!!؟!!! جالبه شما منو تو خیابون فرض کنید یه جفت نوزاد دو قلو اونارو هم رو کالسکه بچه گذاشتم و یکی رو هم که تازه تاتی تاتی میکنه رو دستش رو گرفتم و دو تای دیگه بچه م رو هم دستشون پشمک و بادکنک دادم دارن کنارم مییان و دسته جمعی خوشحال و شاد....
بچه هارو میبرم ترن هوایی شهر بازی - مادرشون این وسط کو؟؟؟؟ اونم حتمن بذارین یه ذره رمتانتیک و اشک آلودش کنم آه آه (بذارید اشکهامون پاک کنم ) هیچی من و بچه هارو ول کرده و ناخواسته به خاطر یه بیماری سفر ابدی کرده ؟؟؟؟ حالا خدارو شکر نگفتن چند تا همسر دارم - الله اکبر
بعضی از دوستان عزیز میپرسن که رشته تحصیلیم ادبیات بوده و یا نه؟
اینو هم میگم که نؤچ (NO) یوخ بابا اون زمون گفتن اوائل دهه ی 80 بود این رشته (مدیریت بازرگانی) تو آینده، رو بورسه و ما هم انتخابمون، رو این رشته زدیم البته اون زمونا خیلی کم این رشته رو میزدن شاید علتش این بود که مثل الان 10 به 10 دانشجو و یا ظرفیت پذیرش این رشته زیاد نبود (قابل توجه دانشجوهای امروزی:داریم کلاس میذاریم واسه شما که بله اون موقع قبول شدن از دانشگاه خیلی، اصلن، زیاد سخت بود بابا چرا ناراحت میشین کلاس الکی گذاشتن که مالیات نمیندازه بذارین بروبچ قدیم هم یه ذره کلاس از خودشون تراوش کنن)
ادامه ی جمله ی قبل از پارانتز(نکته انحرافی بود تا ببینیم حواستون هست؟)،
اون زمون،عزیزم 20 سال قبل رو نمیگم حواست کجاست؟؟؟؟ همین اواخرارو میگم بر و بچ میگفتن: فقط عبور از صراط کنکور و رشته مئشته هم زیاد باب نبود اونایی که اسبخون بودن چرا اسب؟چون اسب حیوان نجیبیه و یا پلنین داشتن و تو فکرشون هم سودای قدم زدن تو محوطه ی حیاط دانشگاههای سراسری تهران و شریف و اصفهان و تبریز و شیراز و ... داشتن براشون رشته مئشته مهم بود البته اینم بگم نه همه، هااااااا ، اینجوری باشن کلن یه ذره فضا اینجوری بود و با رتبه 1350 بچه تبریزی به زور از دانشگاه سراسری ارومیه قبول می شد اونم تو چه رشته ای؟؟؟ رشته علوم تربیتی شبانه و پیام نور بالای 9000 به زور میشد دانشجو پیدا کرد با دیپلم ریاضی فیزیک و رتبه 2000 هم تو پیام نور میتونستی خیلی راحت پیدا کنی
کجا بودیم هاااااا میگفتم به زور چند نفر تو محلمون دانشجو پیدا کردیم اونام گفتن که خب از روی اسمش که رشته ی باکلاسییه و به قولی رشته ای بود که تازه تازه تو ایران می خواست به طور همه گیر مد بیفته و میگفتن تموم کنی پشت میز تو بانک نشستی و یا مدیر بازرگانی یه جای بزرگ میشی توهم دور از واقعیت بود(ولی شوخی شوخی هر چیزی رو میشه با سعی و تلاش به دست آورد)و ما هم موج سوار، رو موج مد سوار شدیم البته آخرش هم پشت میز بانکی ننشستیم و انگشت رو دکمه بفشاریم و خانمه ی تو دستگاه بگه شماره دویست و سی و سیش بعدش هم ما به تیپ و لباس و جنسیت و نوع گویش و لحن آدما نگاه کنیم و رفتار و گویشمون رو با اون تنظیم کنیم و یا چند سال خودمون حصر کنیم پشت شیشه باجه و آدما رو از پشت شیشه نگاه کنیم (یعنی نگاه شیشه ای)...
نصیحت تربیتی و انتقادی :دهن گربه به کالباس نمیرسه میگه کالباس سرطان زاست
نکته:فرق نصیحت پدر و مادر آمریکایی به بچه اش با نصیحت پدر و مادر ایرانی به بچه اش
پدرو مادر امریکایی:پسرم "جک" سعی کن درست رو خوب بخونی و واسه خودت آدم بشی و شرکت بزنی و چند تا هم کارمند هم داشته باشی
پدر و مادر ایرانی:پسرم "ممد" سعی کن درست رو خوب بخونی تا استخدام یه جایی بشی و کارمند بشی و از من نصحیت یه زن کارمند هم برا خودت جور کن تا کمک خرجی زندگیت باشه
اوائلش از این رشته خوشمون نمییومد چون حوصله X و Y و قیمت تمام شده و عرضه و تقاضا و خیلی چیزا رو نداشتیم ولی بعدها دیدیم نه گویا رشته ی جذاب و خوبییه و در کنار کار تجاری(تجربه) واقعن رشته ی عالییه ولی در غیر این صورت به نظرم مدرکش در حد اطلاعاتیه که اگه یه ذره خلاقیت و نوآوری تجاری داشته باشی به دردت میخوره و الا اگه استخدام جایی هم نشی چی بگم؟؟؟؟؟.
در ضمن فکر نکنم با پاس کردن و حفظ و خوندن 40 و یا 50 کتاب دانشگاهی و جزوه به هر طریقی چه با خوندن و تقلب کردن و از استاد نمره گرفتن انسان باید به خودش بباله و تا ازش نپرسیدن زود لباش بپره و بگه منم لیسانس و یا فوق لیسانس دارم.
اگه من معلم و یا دبیر و استاد دانشگاه بودم تکالیف بچه هارو اینگونه پیشنهاد میدادم
انشاء برای دانش آموزان و تحقیق برا بچه دبیرستانیها و مقاله و پایان نامه برای دانشجوها با عنوان "فرق داشتن سواد با داشتن تحصیلات چیه؟

هااااا میگفتیم بعضی وقتها واسه دلمون گهگاهی بیچاره کاغذ سفیدرو خط خطی می کنیم (کاغذ A4 الان به نظرتون دونه ای چنده ؟) البته بعضی وقتها هم، قرص ضد توهم فانتزی می خوریم که زیادی توهم فانتزی و شیک نزنیم و البته کلاه گرم و کاموایی به رنگ آبی یاسی یا شاید هم سبز فسفری نه شاید هم قرمز پنبه ای، ای بابا مگه رنگین کمونه... آره میکشیم رو سرمون و پیشگیری می کنیم تا ویروس کبر و غرور و فکر فانتزی الکی نره تو مغز و روحمون.
به قول خانوما واه واه فیسسس، از خودراضی و عقده ای و یا به قول بروبچ شبه روشنفکر، خود کم بین
یه سئوال: معنی لغوی عقده یعنی چی؟
ها چیه فکر می کنید خیلی شیرینم ، یوخ بابا صبحها به جای شکر 8 تا حبه قند میندازیم تو چایمون و با نون و پنیرسفیدپگاه تبریز چای شیرین میخوریم البته پنیر سفید لیقوان تبریز هم گیرمون بیفته که خیلی هم خوشحال میشیم و خیلی هم شکرگذاریم بابا آدم دل و روح و نگرشش شاد و سالم باشه ولی نون و پنیر بخوره (انشاالله که از بالا تا اینجا اومدی پایین و خوندی خسته نشده باشی، خب بابا حرف روی کاغذ و صفحه سایبری زدن که کنتور نمیندازه ولی نازنین اینترنت شما الان داره کنتور میندازه اگه دوست داری پس باز برو پایین ....) و تشکر و سپاس از شما
برام همیشه سئواله(البته شاید سئوال ساده ای به نظر برسه ولی با تفکر و فرو رفتن در آن خواهید دید خیر گویا دریچه زیبا و عجیبی به رویتان باز خواهد شد) و با این سئوال درگیرم که در مقابل این همه ذات و اسماء و صفات الهی و من وجود و پروردگار آیا اندیشیده ام که هدف غایی و نهاییم چیست؟؟؟؟؟؟ و من به دنبال چه چیزیم؟؟؟؟؟؟ و چه میخواهم؟؟؟؟؟؟ و مقصودم از این دنیا و زندگی چیه؟؟؟؟؟ و یا در طول کمیت 2 نقطه پاره خط بسته تولد و مرگ زندگی دنیویم، کیفیت واقعی زندگی و انسان بودنم در چیست؟؟؟؟؟ و در مقابل نعمت بزرگ اختیار و جبر و تفکر چرا بینشم و نگرشم و جهان بینیم باید اینقدر سطحی باشه؟!؟!؟!؟
آقا و خانم گرامی خواهشن بحث رو اروپایی و خاورمیانه ایش و سنتی و مذهبی و روشنفکریش نکن اونام (منظور اروپاییا) خیلی وقته درگیرن با این فکرا قبول نداری خب میتونی به کتابخونه ی محلتون و یا شهرتون سر بزنی و برین سراغ کتابهای فلسفی حالا تو هر کدومو دوست داری بگیر بخون(چی چرا تهمت میزنی که من با این حرفم خواستم بگم که کتاب زیاد خوندم اگه اینجوری فکر می کنیم تو اون دنیا جلوتو میگیرم و از حقم نمی گذرم، شوخی کردم یه ذره درس و مرام بخشندگی یاد گرفتم و از الان حلالت کردم و تو هم من حلال کن - دیدی چقدر راحت سوء تفاهممون حل شد)
ها ای دل غافل که باز دارم شعار میدم - چی؟ ریاش کردم ، ای دل غافل...

الله اَلرَّحمنُ الرحیم المَلک اَلقُدُّوس السّلام المومن اَلمُهَیمِن اَلعَزیزالجبّارالمُتکبِّرالبَاریُ المُصَوِّر الغَفَّار القهّارالوهّاب الرَّ زّاق العَلیم القَابَض الباسط الخَافِض الرّافِع المُعِزُّ المُذِلُّ السَّمیعُ البَصیرُِ الحَکَم العدلُ الطیف الخبیرُ الحلیم العظیم الغفور الشَّکورالعلیُّ الکبیرالحفیظ المُقیت الحسیب الجلیل الکریم الرَّقیب المُجیب الواسِع الحکیم الودُودُ المجید الباعِث الشّهیدُ الحقُّ الوکیل القویُّ المتین الولیُّ الحمید المُحصِیُ المُبدِیُ المعید المحیِ المُمِیت الحی القیوم الواجد الماجِد الواحد الاحد الصمد القادر المقتدِر المُقَََدَّم الموخّرُ اوّلی الاخرُ ذُوالجلال و الاِکرام الظّاهر الباطنُ الوَالی المُتَعَالِیُ البرُّ التّوَابُ المنتقم العفُوُّ الرَّوُفُ مالکَ المُلک المُقسِط الجامِع الغنی المُغنِی المانع الضَّار النّافَع النّور الهادی البدیع الباقی الوارِث الرَّ شید
دورتر از چشمه خورشیدها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست
قارا ( به قلم اين حقير) - انجمن داستان کوتاه
"قارا" سگ پشم آلو و باهوش و دوست داشتني بود و زموني كه يه توله ي خيلي كوچيك بود از طرف يكي از عشاير منطقه به پيرمرد هديه داده شده بود و بهش توصيه شده بود كه قدر اين سگ رو بدونه چون از نژاد سگهاي اصيل و باهوش بود و پيرمرد سگ رو بزرگ كرد و تو اين مدت به شدت بهش علاقه پيدا كرده بود . ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۴/۱۳ - ۱۴:۱۹ ( 72 نظر , 2531 بازدید )
الهه دختري كه عاشق يحيي شد(به قلم اين حقير) - انجمن داستان کوتاه
 قسمت دوم داستان يحيي پسري كه دو بار عاشق شد تلفن آرايشگاه به صدا در اومد زهره گوشي رو برداشت. سلام ، زهره بابا زود باش، دير شدا، عاقد و مهمونا قراره ساعت 6 بييان تالار، تو رو خدا زهره يه ذره دست بجنبون . - ببين داداشي آقا يحيي اگه اين اداو اطواررو در بيياري ، عروس بي عروس ها! ا...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۳۱ - ۱۴:۱۰ ( 64 نظر , 2894 بازدید )
اصرار و پافشاری زیادی (به قلم این حقیر) - انجمن ادبی
میبینی زن من چقدر بدشانسم درست باز مثل دفعه قبلی، اون زمونی که میخواستم ماشین رو عوض کنم دیدی چی شد؟ آخه یکی نیست بگه، چه موقع مریض شدن و عمل کردن قلب بچه بود قربون خدا برم ملتم شانس دارن ما هم شانس، این بار سوممه که درست تو دقیقه ی آخر که میخوام ماشینو عوض کنم یه بامبولی پیش مییاد بابا دیگه خسته شد...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۱۵ - ۱۶:۱۹ ( 65 نظر , 2577 بازدید )
يه خاطره از دوران امتحانات دانشگاهيم (به قلم اين حقير) - انجمن ترگل
خردادماه سال 83 بود؛ زمون دانشجوئيم ، دومين امتحانم، امتحان كتاب زبان عمومي بود منتها از بخت بدم به دليل مشغله ي كاري كه اون زمون داشتم نرسيده بودم اونجوري كه بايد كتاب رو ميخوندم، بخونم خلاصه سر جلسه ي امتحان نشستيم با استرس و براي اولين بار شيطون تو جلدم رفت كه بابا تو كه ديگه چيزي براي از دست ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۳/۰۲ - ۱۶:۰۱ ( 69 نظر , 2245 بازدید )
آيا ميدونين معلول بودن يه دختر يعني چي؟(به قلم اين حقير) - انجمن ادبی
نغمه طبق روال هميشگيه شبهاش داشت ايميلهاي دريافتيشوكه دوستاش براش مي فرستادندرو چك مي كرد،ايميل ناشناسي با نام سينا براش اومده بود "سلام ، نغمه خانم، اميدوار كه حالتون خوب باشه ،نميدونم چه جوري بايد شروع كنم.آخه من تو نوشتن و اين جور چيزا هميشه ضعيف بودم و هميشه هم ، براي درس انشاء م دست به ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۲۱ - ۱۳:۳۲ ( 65 نظر , 2722 بازدید )
يحيي پسري كه دو بار عاشق شد(به قلم اين حقير) - انجمن ادبی
در اتاق باز شد. يحيي، نه نه عزيزم چرا نخوابيدي؟ ساعت 3 نصف شبه، نه نه چه ت شده؟ آخه چرا اين روزا پكري؟ پسرم من من مادرتم نبايد بدونم چه مشكلي داري؟ نه نه، مادر نيستي كه بفهمي، مادر وقتي پاره تنشو اين جوري مي بينه چي ميكشه،عزيزم يه طوريت شده ميدونم جوونيه ديگه، نكنه شيطون عاشق شدي؟ يا شايدم تو كار...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۱۸ - ۱۳:۴۵ ( 45 نظر , 1565 بازدید )
گذري چند بر ابياتي دلنشين - انجمن شعر
اي دل اگر زمانه به كامت نشد چه باك از بخت خود بنال،گناه زمانه چيست؟ (ميرزا سلمان)     خواستم سوز دل خويش بگويم با شمع بود او را به زبان آنچه مرا در دل بود (مهري)   گفت ليلي را خليفه كان توئي كز تو مجنون پريشان و غوي از دگر خوبان تو افزون...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۱۷ - ۱۴:۲۷ ( 6 نظر , 806 بازدید )
ضرر به طبيعت به چه قيمتي؟ (به قلم اين حقير) - انجمن داستان کوتاه
  ضرر به طبيعت به چه قيمتي؟ مرد جوان دستمالش رو از جیبش در آورد و قطرات عرق پیشانیش رو پاک کرد و نیم نگاهی به آفتاب داغ و سوزان كوه انداخت گویا خورشید هم می خواست  تا اون رو، از این تصمیمش منصرف کنه ولی اون آدم سرسختی بود، دوباره با دوربین شکاریش نگاه کرد و تبسمی زد "لعنتی ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۱۰ - ۱۱:۲۲ ( 46 نظر , 2079 بازدید )
پیرمرد نابینا و درخت جوان (به قلم این حقیر) - انجمن داستان کوتاه
پیرمرد نابینای دستفروش هر روز کنار پیاده رو بساطش رو پهن می کرد، عصرهای تابستان پیاده رو پر می شد از جوونا که برای گردش و وقت گذرانی و تفریح و .... می اومدند به این فلکه ی بالا شهر و پیرمرد هر روز در پی روزیش بساطش رو کنار درخت جوان پهن می کرد تا به امید فروش یک جفت جوراب، در این سالها به ...
تاریخ درج: ۹۱/۰۲/۰۴ - ۱۳:۳۵ ( 48 نظر , 2026 بازدید )
گشتي در بازار سر پوشيده ي ميانه - انجمن اخبار میانه
معمولاً ميگن بازار بعنوان قطب اقتصادي و اجتماعي هر شهري محسوب ميشه(بچه هاي مديريت بازرگاني و اقتصاد تعاريف زيادي در مورد بازار بلدند) و بازار سرپوشيده ميانه نيز از اين امر مستثني نيست و ميشه گفت يكي از بازارهاي سنتي و زيباي منطقه ي قافلانكوهه و اين بازار در خيلي از جاها خوب توانسته خودش رو با مدر...
تاریخ درج: ۹۱/۰۱/۳۰ - ۱۲:۲۷ ( 14 نظر , 998 بازدید )
سایت و اپلیکیشن آموزش زبان انگلیسی urg.ir چگونگی درج آگهی در سایت و قسمت تبلیغات
کاربران آنلاین (1)